English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3552 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stimulus word U واژه محرک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stimulus stimulus model U الگوی محرک- محرک
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
stimulus U محرک
stimulus U انگیزه وسیله تحریک
stimulus U تحرک
stimulus U تحریک
stimulus U انگیختار
stimulus object U شیئی محرک
stimulus conduction U رسانش محرک
stimulus free U محرک- نابسته
stimulus bound U محرک- وابسته
stimulus ambiguity U ابهام محرک
stimulus discrimination U تمیز محرک
stimulus equivalence U هم ارزی محرک
stimulus discrimination U افتراق محرک
comparison stimulus U محرک مقایسهای
stimulus deprivation U محرومیت تحریکی
standard stimulus U محرک معیار
stimulus control U کنترل محرک
stimulus continuum U پیوستار محرک
terminal stimulus U محرک پایانی
stimulus pattern U طرح محرک
stimulus population U جامعه محرکها
stimulus novelty U تازگی محرک
consummatory stimulus U محرک پایانی
stimulus produced U محرک زاد
stimulus situation U موقعیت محرک
aversive stimulus U محرک ازارنده
stimulus intensity U شدت محرک
stimulus trace U رد محرک
stimulus gradient U شیب محرک
subliminal stimulus U محرک زیراستانهای
conditioned stimulus U محرک شرطی
neutral stimulus U محرک بی اثر
maintaining stimulus U محرک نگهدارنده
stimulus generalization U تعمیم محرک
proximal stimulus U محرک مجاور
reinforcing stimulus U محرک تقویت کننده
adequate stimulus U محرک بسنده
light stimulus U تحریک نور
eliciting stimulus U محرک فراخوان
effective stimulus U محرک موثر
drive stimulus U محرک سائق
unconditioned stimulus U محرک غیر شرطی
under the stimulus of hunger U بر اثرگرسنگی
discriminative stimulus U محرک افتراقی
under the stimulus of hunger U از فشار گرسنگی
distal stimulus U محرک دوربرد
imaginary stimulus U انگیزه موهومی
stimulus response theory U نظریه محرک- پاسخ
constant stimulus method U روش محرک ثابت
stimulus response model U الگوی محرک- پاسخ
stimulus response psychology U روانشناسی محرک- پاسخ
stimulus organism response model U الگوی محرک- جاندار- پاسخ
keep to one's word U سر قول خود بودن
last word U حرف اخر
last word U اتمام حجت
last word U بیان یا رفتار قاطع
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
to say a word U سخن گفتن
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
say a word U سخن گفتن
say a word U حرف زدن
to say a word U حرف زدن
the last word U حرف اخر
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
last word <idiom> U نظر نهایی
in a word <idiom> U به طور خلاصه
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
word U اطلاع
word for word <adv.> U مو به مو
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
word for word <adv.> U نکته به نکته
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
take my word for it U قول مراسندبدانید
that is not the word for it U لغتش این نیست
the last word U سخن اخر
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن قطعی
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
to keep to one's word U درست پیمان بودن
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
upon my word U به شرافتم قسم
word for word U کلمه به کلمه
word for word U تحت اللفظی
word for word U طابق النعل بالنعل
in one word U خلاصه
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word U فرمان
word U عهد
at his word U بحرف او
word U قول
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
at his word U بفرمان او
word U لغات رابکار بردن
word U بالغات بیان کردن
say the word <idiom> U علامت دادن
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
word U مشابه 10721
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U حرف
word U واژه سخن
i came across a word بکلمه ای برخوردم
in a word U خلاصه
word U گفتار
word U لفظ
word U لغت
word U کلمه
word U واژه
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
word U عبارت
word U پیغام خبر
word wrap U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word picture U بیان یا شرح روشن
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
to send word U پیغام دادن
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word wrap U حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
word time U زمان کلمه
word process U ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word salad U اشفته گویی
word salad U سالاد کلمات
word square U acrostic
word length U درازای کلمه
word square U جدول کلمات متقاطع
word order U ترتیب واژه ها
word of honour U قول شرف
word hoard U لغت نامه
word frequency U بسامد واژگانی
to send word U خبردادن
word deafness U واژه کری
word count U واژه شماری
word book U کتاب لغت
word choice U کلمه بندی
word and deed U گفتاروکردار قول وفعل
word addressable U نشانی پذیری کلمه
word length U طول کلمه
word perfect U یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
word of command U فرمان انتصاب
word fluency U سیالی واژگانی
word of command U فرمان نظامی
word mark U علامت کلمه
to stick to one's word U سر قول خود ایستادن
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
word processor U کلمه پرداز
word mark U نشان کلمه
word-perfect U یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
reserved word U کلمه محفوظ
word book U کتاب لغت
word book U واژه نامه
word choice U بیان
word choice U جمله بندی
A mans word is one . <proverb> U یرف مرد یکى است .
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> U تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
word book U قاموس
word book U فرهنگ لغات
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
word book U دیکشنری
word book U لغت نامه
A word is enough to the wise . <proverb> U براى عاقل یک یرف بس است .
mum's the word <idiom> U دهان قرص
word of mouth <idiom> U از منبع موثق
written word U کلماتنوشتاری
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word correction U اصلاحکلمه
swear-word U کفر
swear-word U ناسزا
swear-word U فحش
four-letter word U واژهی قبیح
four-letter word U واژهیچهار حرفی
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
word of mouth U صدای کلمه شفاهی
give someone one's word <idiom> U قول دادن یا بیمه کردن
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
What is the meaning of this word ? U معنی این لغت چیست ؟
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
Word of honor . U قول شرف
buzz word U لغت بابروز
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
1سیالات
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com